دارم سعی میکنم به یه داده کاوی واقعی تبدیل بشم.
رامین خیلی کمکم میکنه، متلب بهم یاد میده، دید ریاضی وسیع و از بالا بهم میده. دوستامون برام پروژه جور میکنن. یه مسابقه انتخابی هم شرکت کردم که انتخاب شدم و حالا باید به فکر داده های مرحله سوم باشم.
دو سه روز هم هست که وقت تنهایی، تمرین آواز میکنم. البته خیلی دلی... بعد برای رامین میخونم و اشکالاتم رو میگیره.
اون روزی که کلی با خودم جنگیدم که برم بهش بگم دوسش دارم اصلا فکر نمیکردم این جوری باشیم باهم و اون روزی که فهمیدم باید فراموشش کنم اصلا فکر نمیکردم که روزی باهم باشیم. ولی هستیم و خوب هم هستیم.
اونقدر خوب که هستن کسایی که تلاش کردن حالمونو بد کنن!!!
برچسب : نویسنده : cheshm-baz بازدید : 125