عزیز روزهای... گذشته و حال و آینده...

ساخت وبلاگ
عزیز روزهای... گذشته و حال و آینده...

گفتی میدانی عزیز یعنی چه؟
و برق زد چشمهای من از این ندانستن دلچسب که نتیجه اش گرفتن جواب از صدای تو بود...
عزیز دلم، گاهی که ناخواسته یادم می آید از آن روزهای تلخ بودنم بی تو، از روزهایی که فرسنگ ها فاصله بینمان بود و راه گریزی جز تحمل نبود راه گریزی جز روز کردن شب ها و شب کردن روز ها نبود،دوباره و چندباره تنم به لرزه می افتد، من تا پیش از این، انقدر ها قوی نبودم که خالی شدن زندگی ام را تاب بیاورم. قوت زندگی من قوت تن من و قوت روح من تو هستی مرد شکست ناپذیر من.
آن چیزی که هر صبح دلیلی میشد برای لبخند زدن بعد از شب-گریه و ناخواسته به خواب رفتن، آن چیزی که هربار در آن بیابانِ برهوت خسته بر زمین افتادم دستگیرم میشد، آن چیز خاص و کمیاب که گاهی چوبدستی میشد و تکیه گاه، گاهی باران، گاهی گلسرخ و گاهی آواز... آن همان عشق تو بود که مرا زندگی میبخشید.
عزیز روزهای سخت، عزیز شبهای با اشک صبح شده، شکست ناپذیری از تو و عشق تو بود که من بسیار بسیار بسیار نازکترم از این اتفاق ها.

+ نوشته شده توسط منصوره در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 11:28 |

عزیز روزهای... گذشته و حال و آینده......
ما را در سایت عزیز روزهای... گذشته و حال و آینده... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheshm-baz بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 14:11